پيام
جبهه مقاومت اسلامي
95/10/22
داستان نويس
اينها قسمتي از سخنراني شهيد عبدالحميد ديالمه است، يک هفته قبل ازانفجار هفتم تير که به شهادت او و عمده همفکرانش در حزب جمهوري منجر شد."همين الآن هم هزاران نفر داد مي زنند ولي به دليل اينکه معروف نيستند کسي حرفشان را گوش نمي کند.زمان بني صدر هم ما مي گفتيم ولي کسي حرفمان را گوش نمي کرد...
داستان نويس
همانطور که آن زمان افرادي با شيوه فکري ما مخالف بودند و همه ميگفتند که اين مطالب را نبايد بگويي، معتقد بودم که درست است و گفتم و مراحل بعدش را هم ادامه دادم...همين الآن افرادي براي بعضي وزارتخانه ها کانديدا هستند که به اعتقاد من خط فکريشان درست نيست ولي متاسفانه نميتوانم کاري کنم.
داستان نويس
فقط ميتوانم به اندازه يک رأي مخالف به آنها بدهم، کار ديگري نميتوانم بکنم.يکي از نمونه هايش را که ميتوانم به شما بگويم و آن هم آقاي موسوي است، سردبير روزنامه جمهوري اسلامي.اعتقادم بر اين است که خط فکري او، خط فکري جنبش مسلمانان مبارز و پيمان است.
داستان نويس
البته نمي خواهم بگويم عضو آن سازمان است ولي خط فکريش همان است و اگر رجوع کنيد به روزنامه ميبينيد که در خيلي از جاها اين خط مشي را طي مي کند.اين ها را من از ديد حزب نمي بينم... مکرر در جلسات حزب گفتم و ضبط هم شده و اگر نوارش را از بين نبرده باشند، دارند.
داستان نويس
موضعگيريهاي روزنامه در بعضي از موارد، کم و بيش موضعگيريهاي روزنامه امت (منظور روزنامه دکترپيمان) است.به عنوان مثال براي مصدق مطلب چاپ ميکند اما حتي يک خط، خوب دقت کنيد، حتي يک خط در مورد آيت الله کاشاني نمينويسد.برويد روزنامههاي آن زمان را ببينيد.
داستان نويس
اگر شما يک خط در روزنامه، قبل از سالگرد آيت الله کاشاني، بعد از سالگرد آيت الله کاشاني از اين روزنامه آورديد من اسمم را عوض ميکنم.بعد از اينکه آقاي فلسفي در نماز جمعه عليه مصدق صحبت کرد، مقاله عليه آقاي فلسفي را کدام روزنامه نوشت؟ روزنامه جمهوري اسلامي با عنوان خيابان مصدق.
داستان نويس
سرمقالهاي نوشت به اسم خيابان مصدق و شديداً آن را کوبيد به اين بهانه که اينها اختلاف انگيز است.يک شب که من در حزب صحبت کردم و اين موارد را گفتم، بعد از من آقاي موسوي آمد از خودش دفاع کند.
داستان نويس
گفت ما اينها را نمي پذيريم به دليل اينکه ما نميخواهيم شيوههاي آناکرونيستيکي را در ايران دوباره ايجاد کنيم.البته لفظ را اشتباه به کار مي برد، ولي من آن برداشتي را که او از اين لغت داشت حالا ميگويم والا معنايش اين نيست.
داستان نويس
برداشتش اين بود که شيوههاي آناکرونيستيکي يعني اينکه ما يک چيزي را که در تاريخ اتفاق افتاده مجدداً بياييم تطبيق کنيم بر تاريخ فعلي.مثلا اگر يک کاشاني و مصدقي آن زمان بوده، حالا بياييم الآن هم يک کاشاني و مصدق طراحي کنيم.برداشتش از اين لغت اين بود.اخيراً که امام در مورد مصدق
داستان نويس
اين صحبتها را کرد و گفت که او هم مسلم نبود و اينها تفالههاي او هستند و حتي امام در صحبت ديروزش ميگويد اينها مثل مصدق ميخواهند رفراندم انجام دهند و اين اندازه مصدق را ميکوبد و آن تجليل را از آيت الله کاشاني مي کند، براي آقاي موسوي پيغام فرستادم که برخلاف آن ديدي که شما داشتيد، امام هم مثل اينکه آناکرونيستيکي فکر مي کند.
داستان نويس
البته ايشان سابقههاي قبلي هم در گروههاي منفي داشته است. از جمله بودنش در گروه نخشب به همراه پيمان و سامي1 و او همه در گروه نخشب2 بودند، بعد از آنجا جدا شدند، پيمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را درست کرد،
داستان نويس
سامي گروه جاما را درست کرد و ايشان هم به ظاهر مي گويد که من مستقل هستم، ولي در واقع همان شيوه فکري را دارد و به اعتقاد من دقيقا در داخل روزنامه [جمهوري اسلامي] هم همين شيوه فکري را اعمال کرده است...علاوه بر موضعگيري ايشان من موضعگيري خانمش را هم نمي پسندم.
داستان نويس
نظر من نيست نظر اسلام است. يک مشت مزخرفاتي را بهم بافته به اسم اسلام... او هم زياد سابقه مسلماني ندارد اما حالا چطور شد که مفسر قرآن شد معلوم نيست.هر کسي در عرض يک سال مفسر قرآن مي شود، مخصوصاً اينکه در جاهاي مختلف هم به عنوان متفکر اسلامي با او مصاحبه ميکنند!
داستان نويس
در تلويزين ميآيد در مورد مسائل زن بحث مي کند. الآن با اين شخصيتها چه مي شود کرد؟ وقتي الان برنامه اين است که آقاي موسوي بشود وزير امور خارجه، من چه بگويم؟ هرچه هم داد بزنم صدايم به جايي نمي رسد. مجبورم فقط يک رأي مخالف بدهم."